جدول جو
جدول جو

معنی رنگ زده - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ زده
(اِ تَ / تِ)
رنگ کرده. رنگین. (ناظم الاطباء). رنگ زده شده. رجوع به رنگ زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ یده
تصویر سنگ یده
نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یده، جدامیشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ زردی
تصویر رنگ زردی
زرد بودن رنگ چهره، کنایه از شرمندگی، برای مثال طمع آرد به مردان رنگ زردی / طمع را سر ببر گر مرد مردی (ناصرخسرو - لغت نامه - رنگ زردی)، در پزشکی یرقان، زردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور، جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَتْ تُ تَ)
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود:
چون قضا رنگ حادثات زند
ناظرش حزم پیش بین تو باد.
انوری.
دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو
تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست.
انوری (از بهار عجم).
معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق
در آب محبت گل آدم نسرشتی.
حافظ (از بهار عجم).
زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف
زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای.
لسانی (از آنندراج).
، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن
لغت نامه دهخدا
(رَ گِ زِ دَ / دِ)
رنگ سبز. (بهار عجم) (آنندراج) :
ز رنگ زنده اش فیروزه مرده
رگ کان زمرد نیش خورده.
ناظم هروی (در تعریف عصا از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
زنگ گرفته. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنگارگرفته. اکسیده. بااکسیژن ترکیب شده. (فرهنگ فارسی معین) :
عمر پرمایه به خواب و خور، بر باد مده
سوزن زنگ زده خیره چه خری به کلند.
ناصرخسرو.
در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف
چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد.
خاقانی.
، به آفت زنگ مبتلا شده: کشتی زنگ زده. زرع مأروق. زرع میروق. غلۀ زنگ زده. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند زده
تصویر گند زده
آنچه که بدبو و فاسد گردیده: ... از کنار لاشه گند زده اش میگریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
زنگار گرفته اکسیده با اکسیژن ترکیب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ شده
تصویر سنگ شده
جامد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
صدأٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
Rusted, Rusty, Tarnished
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
rouillé, terni
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
oxidado, deslucido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
заржавелый , потускневший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
rostig, angegriffen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
іржавий , потьмянілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
zardzewiały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
生锈的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
enferrujado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
মরচে পড়া , মরিচে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
زنگ آلود , زنگ زدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
สนิม , เป็นสนิม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
ya kutu, ziwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
paslı, paslanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
녹슨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
arrugginito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
חלוד , חלוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
berkarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
जंग लगा , सड़ा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
roestig, verroest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
錆びた , さびた
دیکشنری فارسی به ژاپنی