نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یده، جدامیشی
نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یَدِه، جَدامیشی
زرد بودن رنگ چهره، کنایه از شرمندگی، برای مثال طمع آرد به مردان رنگ زردی / طمع را سر ببر گر مرد مردی (ناصرخسرو - لغت نامه - رنگ زردی)، در پزشکی یرقان، زردی
زرد بودن رنگ چهره، کنایه از شرمندگی، برای مِثال طمع آرد به مردان رنگ زردی / طمع را سر ببر گر مرد مردی (ناصرخسرو - لغت نامه - رنگ زردی)، در پزشکی یرقان، زردی
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود: چون قضا رنگ حادثات زند ناظرش حزم پیش بین تو باد. انوری. دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست. انوری (از بهار عجم). معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق در آب محبت گل آدم نسرشتی. حافظ (از بهار عجم). زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای. لسانی (از آنندراج). ، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود: چون قضا رنگ حادثات زند ناظرش حزم پیش بین تو باد. انوری. دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست. انوری (از بهار عجم). معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق در آب محبت گل آدم نسرشتی. حافظ (از بهار عجم). زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای. لسانی (از آنندراج). ، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن